دهه فجر اومده
شور و غوغا اومده
امام خوب ماها
به وطن باز اومده
شاه بد جنس بلا
اون که بود مثل خلا
پا گذاشت به فرار
تا بره از این دیار
آره ای شاه برو
ای امام ما بیا
بعد از این همه بلا
تا بیاد شور و صفا
****شعر دهه فجر****
نوروز در بهمن
شب بود و ز تنهایی
جان بر لب ما آمد
در آن دل تاریکی
یک باره صدا آمد
ما خسته شدیم از شب
ما منتظر ماهیم
ای روح خدا برگرد
ما شاه نمی خواهیم
پرسید چه می خواهید
شاه از سر ناکامی
مردم همگی گفتند:
«جمهوری اسلامی»
****شعر دهه فجر****
شعر انقلاب
می خواستم شعری بگویم
شعری برای انقلابم
دیدم که او دریاست و من
یک قطره ناچیز آبم
دیدم که باید ابر باشم
از صبح تا شب هی ببارم
تا شاید اشک مادران را
در بیتی از شعرم بیارم
دیدم که باید رعد باشم
غرنده و پُر شور و غوغا
آن وقت در شعرم بگویم
تکبیرها، فریادها را
دیدم که باید دشت باشم
دشتی پُر از لاله، شقایق
تا از شهادت ها بگویم
از قلب های گرم و عاشق
****شعر دهه فجر****
یک پله یک پله
وقتی هواپیما
از دور پیدا شد
آغوش یک ملت
بر روی او وا شد
یک پله یک پله
می آمد او پایین
با چهره ای پُر نور
با خنده ای شیرین
آرام می آمد
دل، بی قرارش بود
دریایی از مردم
در انتظارش بود...